Azadima آزادی ما
چطور شد که بدعادت شدیم

چطور شد که بدعادت شدیم

علی بیگی خوزانی
علی بیگی خوزانی
اشتراک گذاری:

بزرگترین کار مصدق ـ بر خلاف عقیدهٔ رایج ـ ملی کردن نفت نبود، دمیدن روح آزادیخواهی بود در ملت ایران.
از حافظه نقل می کنم. سرهنگ بزرگمهر می گوید روزی در سلول دکتر مصدق بودم، در میان سخنان دیگر، به حالت درد دل به او گفتم که اگر شما نیامده بودید، ما به همان امثال حکیم الملک قناعت می کردیم و زندگی مان را می کردیم. مصدق هم از زیر چشم نگاهی به وی انداخته بود و گفته بود: خوب این هم عقیده ایست!

آزادی بیان

اولین و شاید مهم ترین آنها آزادی بیانی بود که از روز اول زمامداری در ایران برقرار ساخت. اولین حکم رسمی که به عنوان نخست وزیر صادر کرد خطاب به ریاست شهربانی بود و در آن دستور داد که هر کس، هر چه در بارهٔ او منتشر نماید از هر گونه تعرض مصون است. این بالاترین حد آزادی بیانی بود که رئیس دولتی می توانست به مردم کشورش عرضه کند و هنوز هم هست. مصدق تا روزی که بر سر کار بود به این حرفش وفادار ماند، آن هم در ایرانی که تا آن زمان هیچگاه چنین چیزی را تجربه نکرده بود ـ حتی از دور.

از آزادی بیان شروع کردم چون آزادی مادر است و بقیهٔ آزادی ها از شکم این یکی در میاید. گنج شایگانی است که هر قدر از آن بردارید کم نمی  شود و از سهم هیچ کس دیگر کاسته نمی گردد.

این جا آزادی دیگران آزادی ما را محدود نمی سازد، چون همه می توانند همزمان از آن بیشترین بهره را ببرند. ما آزادی را مجموعهٔ امکاناتی می دانیم که در جهان اطراف ما موجود است ـ نادرست هم نیست. این طور است که می گوییم آزاد هستیم یا نیستیم. متأسفانه همیشه به تأثیری که آزادی بر روحیه و رفتار خودمان می گذارد، آگاه نیستیم. وجود آزادی و بخصوص عادت به آن، همهٔ ما از درون را متحول می کند. اغراق نیست که بگویم از ما انسان های دیگری می سازد. فکر می کنیم همانیم که بودیم، آزادی قبلاً نبود و حالا آمده. مطلقاً این طور نیست.

آزادی فقط جهان اطراف ما را تغییر نمی دهد، خود ما را هم دگرگون می کند. آدمی که به آزادی عادت کرده، می شکفد و با آدم قبلی از زمین تا اسمان فرق می کند. این شکوفایی در هیچ کجا بهتر از گفتارش منعکس نمی گردد. این که بداند می تواند بدون هراس از تبعات کار حرف خود را ـ حال هر قدر هم ناپخته ـ بزند، به او نوعی سبکبالی می بخشد که به هیچ ترتیب دیگر به دست آمدنی نیست. فرق آدمی که در آزادی رشد کرده با محرومان از این حق مانند کسی است که از روز اول تغذیهٔ درست داشته و سالم و سر حال است، با کسی که تنگدستی همیشه وادارش کرده تا به خوراک با کیفیت و کمیت نازل، قناعت کند، نزار است و نحیف. لذتی که استفاده از انواع آزادی نصیب ما می کند، یکسان نیست.

مثلاً آزادی اقتصادی معمولاً در صورتی به دهان ما مزه می کند که به سود منتهی گردد. ولی آزادی بیان از همان لحظهٔ استفاده بیشترین رضایت را نصیب ما می کند و از این بابت به لذت مطالعه شبیه است. بی خود نبود که مصدق می گفت هیچ حظی با حظ آزادی عقیده و بیان برابری نمی تواند کرد. این حظی را که قدر میدانست، با بیشترین گشاده دستی به ملت ایران عرضه نمود. بهترینی را که جسته بود ارزانی ملتی کرد که به خدمتش کمر بسته بود. مصدق فقط طبع کسانی را که طعم آزادی را بدانها چشانده بود، بلند نکرد، ما هم که فقط شنیدیم، گویی که چشیدیم و خواستار همان شدیم.


مملکت مال کیست؟

صدق دولت را خدمتگزار و به قول خودش مباشر مردم می دانست در ادارهٔ کشور. به این امر اعتقاد عمیق داشت و این نگرش در تمامی رفتارش منعکس بود و بیشتر از هر کجا در نطق هایش. تمامی نطق های او، بیش از هر چیز حالت گزارش دارد، گزارش به مردمی که صاحب مملکت میشمرد و خود را موظف می دانست که حساب کارش را بدان ها عرضه کند. در هر مورد، از داستان نفت و مذاکراتش گرفته تا انتخابات و اوضاع سیاسی و تصمیمات دولت، به کارفرمایش که ملت ایران بود می گفت که چه کرده، چه می خواهد بکند و چرا چنین می کند. علاوه بر این، در رفتار و گفتار وی همیشه نوعی درس دادن درج بود، آگاه بود که وظیفهٔ دولت به اطلاع رسانی ختم نمی شود، آموزش دادن به مردم و راهنمایی شان برای درک منطق کار دولت و ارزیابی آن نیز لازم است.

چون گزارش دادن صرف، در عین این که بیان منطق دمکراسی است، هیچ گاه تکافوی کار را نمی کند، مردم خود صاحب شعورند و این ربطی به میزان تحصیلاتشان ندارد. برای درک و تحلیل و در نهایت تصمیم درست محتاج اطلاعات هستند ولی به همان اندازه به آموزش هم احتیاج دارند تا بتوانند از این اطلاعات درست استفاده کنند و رفع این احتیاج جزو وظایف دولت است. می دانم که همهٔ دولت های دمکراتیک نیز به این امر اعتنایی را که باید نمی کنند ولی هنگامی ارتباطشان با شهروندان صورت کامل می گیرد که چنین بکنند و مصدق با درایت تمام چنین می کرد: گزارش و آموزش.

لیبرال بود؟

بله، بود، قاطعاً هم بود. مصدق اساساً لیبرال بود. نه فقط به معنای کلی آزادیخواهی که بنیاد دمکرسی است، نگرش او به طور کل و بخصوص در زمینهٔ اقتصاد، لیبرال بود. تمایل به دور نگاه داشتن دولت از فعالیت اقتصادی و احالهٔ آن به جامعهٔ مدنی، دقت به مخارج دولت و احتراز از افزودن بر هزینه هایی که دولت تقبل میکند و در نهایت، هراس از تورم و فرار از آن با توجه به حفظ تعادل بین پول در گردش و پشتوانهٔ آن. این نگرش دو خاستگاه داشت. اولی میراث نظام قدیم بود و برخاسته از تربیت مستوفی گری که از کودکی به او داده شده بود. ریشهٔ دومش در غرب بود و برگرفته از اصول دکترین لیبرال که از قرن نوزدهم ساخت و ساز خود را پیدا کرده بود و تا بعد از جنگ جهانی دوم در تمامی دنیا واجد اعتبار بود. پیوستگی محکم بین این دو، اساس فکر اقتصادی مصدق را تشکیل می داد و یکی از دلایلی بود که این اندازه از چاپ پول اکراه داشت و به رغم توصیه های اقتصاد دانان و از جمله دکتر شاخت که به وی مشاوره داده بود، به سختی تن به افزودن حجم پول در گردش داد.


قانونگرا بود

بسیار از قانونگرایی مصدق و حرمتش برای قانون گفته اند، درست هم گفته اند. بالاخره دکتر حقوق هم بود.


وجه حقوقی کار فقط متوجه حقوق عمومی و قانون اساسی وتفسیر لیبرال آن و حفظ بنیاد های حکومت مشروطه که به آن وفاداری مطلق داشت، نبود، حقوق خصوصی و حفظ حقوق افراد، یعنی همین ایرانیان بیشماری که مثل من و شما زندگیشان را می کنند و از دولت متوقعند حقوقشان را حفظ نماید نیز شامل می گشت. وی در عین پابندی فوق العاده اش به قانون که مثل زدنی است و مثل هم زده می شود، به این نکتهٔ اساسی آگاه بود که قانون در خدمت جامعه است، نه برعکس. هدف از قانونگذاری، از صدر قانون اساسی تا پایین، رفاه و آسایش جامعه است، نه چیز دیگر.


همان طور که گفتم پشتیبانی مردم نسبت به مصدق به صورت مستقیم بیان می گشت. زیرا قانون انتخابات آن دوران که مصدق همیشه سودای اصلاحش را داشت، به جمعیت شهرنشین ایرانی که بیشترین پختگی سیاسی را داشت، امکان نمی داد تا ابراز وجودی همسنگ با قابلیت خویش داشته باشند. این پشتیبانی مستقیم بود که به مصدق امکان داد تا مصافی به عظمت نهضت ملی را به راه بیاندازد و با موفقیت پیش ببرد. مخالفانش، از سر خصومت، گاه سخن از عوامفریبی می گفتند. نمی خواستند ببینند که طرفداران مصدق دقیقاً بیرون از حوزهٔ عوام هستند و از بین آگاه ترین و تحصیلکرده ترین طبقات مردم ایران برخاسته اند.


غرور ملی را به ما اعاده کرد

اصرار مصدق بر استقلال برای همه آشناست. دلیلش هم روشن است، مصدق در زمانی زاده شد و مراحل اولیهٔ حیات را طی کرد که ایران تحت فشار روسیه و انگلستان استقلال خویش را به مقدار زیاد از دست داده بود و ناچار از واگذاری امتیازات عمده شده بود. مصدق که در بین حکومتگران زاده شده بود و برای این کار تربیت گشته بود، شنیده و دیده بود که چگونه استقلال مملکت پایمال شده و دولت ایران تحت فشار خارجی آزادی عمل خویش را از دست داده است. روشن است که اعادهٔ این استقلال هدفش بود و از این گذشته آگاه بود که برخورداری از آزادی و تحکیم رژیم دمکراتیک پارلمانی، جز با قطع نفوذ خارجی ممکن نیست. در دورهٔ او این نفوذ از جانب انگلستان اعمال می گشت و شرکت نفت نقطهٔ اتکای اصلی آن بود. ملی کردن نفت، بیش از آنکه معنای اقتصادی داشته باشد که داشت، معنای سیاسی داشت و نفوذ امپراتوری استعماری انگلستان را ختم می کرد و کرد. کودتایی که مصدق را از کار بر کنار کرد، در عین داشتن انگیزه های قوی اقتصادی، واکنشی انگلستان و آمریکا به این وجه سیاسی کار بود. بر همه روشن بود که تا دولت ملی در ایران بر سر کار است، خبری از امتیازات استعماری نخواهد بود.

چطور توانست؟

آنچه به تمامی توانایی های مصدق تأثیری خارق العاده می بخشید و در تاریخ ماندگار شد، صداقت وی بود. همه می دانستند که در سخنش ردی از فریب نیست و راهنمایی اش به مردم تماماً از سر صدق است و خیرخواهی. عوام می گفتند که رو و آسترش یکیست. اینها چیزهایی نیست که مثل فرضاً دمکرات بودن، با پیروی از اصول تئوریک حاصل گردد. چیزی بیش از این لازم است، چیزی که کلی و عام نیست و در دسترس همه هم نیست و در اصل دیگرانند که به رسمیتش می شناسند. صداقت مفهومی است کلی، ولی مصادیقش جز فردی نمی تواند باشد.

واجد صداقت شمرده شدن به سختی به دست می آید، روندی است کند که سال ها وقت می برد. برخی تصور می کنند که مردم ساده اند، سواد که ندارند، از چیزی هم خبر ندارند، پس میشود راحت گولشان زد. نه، نمی شود، چون شعور دارند و حساب کار دیگران را هم بسیار بهتر از آنچه که تصور می شود، نگاه می دارند. بسیار  دقت می کنند، بسیار تأمل می کنند، بسیار سبک و سنگین می کنند تا به کسی اعتماد نمایند.

مصدق از روز اولی که پا در میدان سیاست گذاشته بود، همان رفتاری را داشت که تا روز آخر صدارتش از او دیدیم. این گونه بود که مردم به صداقتش ایمان داشتند و تا آخرین روز هم از وی کاری ندیدند که خلاف این باشد. جلب اعتماد، این کیمیای کار سیاسی که به دست آوردنش عمری می طلبد، این گونه میسر مصدق شد و همین هم بود که به وی توانی بخشید که بتواند به مصاف دشمنان داخلی و خارجی برود. بی خود نبود که فروزانفر در باره اش سرود که ای مصدق هزار مردی تو / با دد و دیو در نبردی تو.

وقتی اعتماد مردم به دست آمد، هر ناممکنی ممکن می شود.

در نهایت باید گفت که مصدق شاگرد اول تاریخ آزادیخواهی ماست. او این گونه به بزرگی تاریخی دست یافت. بزرگی واقعی، آن بزرگی که حاجت به لقب ندارد و فقط هم از کاردانی و مهارت سیاسی حاصل نمی گردد و محتاج بعدی اخلاقی است. مقایسه ای بکنم که مقصودم روشن شود: قوام اولی را داشت و دومی را نه. مصدق هر دو را داشت.

او از ما که می توانیم آسان گیر و به کم قانع باشیم، ملتی پر توقع ساخت و کار بسیار خوبی کرد چون توقع خودمان را از خودمان بالا برد، نه از دیگران. مصدق به ما رؤیا نفروخت، تحقق پذیر بودن رؤیاهایمان را در عمل به خودمان اثبات کرد. نشانمان داد که چه توان عظیمی داریم و کاری کرد که قدر خودمان را بدانیم. در نهایت باید در دنبالهٔ حرف بزرگمهر گفت که مصدق بدعادتمان کرد و چه خوب کاری کرد. پس نه خودش را از یاد ببریم و نه میراثش را.

مقالات بیشتر

در رؤیای آزادی - زندانی سیاسی

در رؤیای آزادی - زندانی سیاسی

سیاسی

از مرگ مهسا امینی و پس از آن آغاز اعتراضات سراسری در کشور. اعتراضاتی که در جریان آن شماری از عموم مردم، فعالان اجتماعی، خبرنگاران و روزنامه‌نگاران بازداشت شدند. در این مقاله به خبرنگاران بازداشتی می پردازیم.

ضرورت حفظ آزادی بیان

ضرورت حفظ آزادی بیان

سیاسی

آزادی بیان یکی از ستون‌های اصلی جوامع دموکراتیک مدرن است. با اینکه این آزادی در اعلامیه جهانی حقوق بشر و بسیاری از قوانین اساسی و موافقت‌نامه‌های بین‌المللی آمده است، اهمیت آن فراتر از مسائل قانونی است. آزادی بیان برای عملکرد یک دموکراسی سالم و قوی، جستجوی حقیقت و حفاظت از حقوق فردی ضروری است. در اینجا دلایلی آمده است که چرا این آزادی نباید نادیده گرفته شود.

۸۰ روز مقاومت کرد‌ها مقابل جمهوری اسلامی در خیزش سراسری ۱۴۰۱

۸۰ روز مقاومت کرد‌ها مقابل جمهوری اسلامی در خیزش سراسری ۱۴۰۱

سیاسی

همه ایران در جریان خیزش سراسری علیه جمهوری اسلامی به پا خواست اما شهر‌های کردنشین کشور در طول ۸۰ روزی که از این خیزش می‌گذرد مقاومت بیشتری از خود در مقابل جمهوری اسلامی نشان داده‌ و در ادامه این مطلب با نگاهی به ۸۰ روز مقاومت کرد‌ها در مقابله جمهوری اسلامی خواهیم پرداخت.

فریادهای اسماعیل قاآنی برای سلیمانی شدن

فریادهای اسماعیل قاآنی برای سلیمانی شدن

سیاسی

دیکتاتوری‌ها با پروپاگاندا و شخصیت سازی زنده هستند. اینطور که از سخنان اخیر اسماعیل قاآنی، فرمانده کنونی شاخه قدس سپاه پاسداران پیداست، به نظر می‌رسد که او قصد دارد با تقلید از قاسم سلیمانی این جای خالی را پر کند. در این مقاله بخشی از سخنان اسماعیل قاآنی مورد بررسی قرار خواهیم داد.