شاهزاد رضا پهلوی همواره در صحبتهای خود بر لزوم جدایی دین از حکومت تاکید کرده است. در فصل ششم از کتاب زمان انتخاب، یعنی «لائیسیته و دین» نیز آقای پهلوی در این باره دیدگاههای خود را به اشتراک گذاشته است. بنابراین، در قسمت پنجم از رشته مقالات برترین سخنان شاهزاده رضا پهلوی، این دیدگاههای او را بازتاب خواهیم داد.
دین متعلق به حوضه خصوصی است
از نظر من دين متعلق به حوزە خصوصی است. اميدوارم روزی در کشور ما ھيچ کس ديگر اين حق را به خود ندھد که از ديگری بخواھد علنا اعتقاد مذھبی خود را اعلام کند. اين خلاف ھمە اصول حقوق بشر است.
قانون اساسی آینده باید به اعلامیه جهانی حقوق بشه رجوع کند نه به شریعت
يک رژيم دموکراتيک بايد برحاکميت مردم از خلال ساز و کاری دموکراتيک، يعنی با انتخاب يک مجلس، استوار باشد و قوانين کشور بايد به تصويب نمايندگان مردم برسد. قانون اساسی آيندۀ ايران بايد به اعلاميە جھانی حقوق بشر رجوع کند و نه به شريعت . بسياری از مواد قوانين اساسی بر مبنای اصول اديان تنظيم شده اند، اما ھيچ يک از دموکراسی ھای فعلی متون قانون اساسی را ھم سان انجيل يا قرآن نمی دانند. نمی توانم دموکراسی را بدون جدايی کامل روحانيت از دولت تصور کنم. در رژيم اسلامی، ظاھرا منشاء قانون قرآن است. آيا می توان با خدا بحث و مجادله کرد؟ می توان اين يا آن سورۀ قرآن را به پرسش کشيد؟ پاسخ منفی است. معنای اين امر اين است که نمی توان برسر قانون بحث کرد. باری بنياد دموکراسی بالعکس، انتخـاب و تصميم گيری و بھره مندی از حق مخالفت با قانون است. يک نظام مبتنی بر قانون الھی! بنا به تعريف، نظامی مطلقه و در نتيجه ضد دموکراتيک است.
کافی نیست مخالف چیزی باشیم
کافی نيست مخالف چيزی باشيم! بايد بدانيم بعد چه می خواھيم. بايد به روشنی تمام خطوط اساسی يک جامعە دموکراتيک و لائيک را از حالا تعريف کنيم. اگر در ابھام بمانيم با سرخوردگی ھای وحشتناکی روبرو خواھيم شد. آيا تاريخ به ھمين گونه تکرار نمی شود؟
مذهبیها هم حق دارند حزب داشته باشند
بايد اين نکته را بسيار روشن گفت که يک حزب مملو از ارزش ھای مذھبی حق موجوديت در دموکراسی را دارد. چنين وضعيتی در مورد ترکيه صادق است. در عوض، چنين حزبی بايد ھمانند ھمۀ ديگر احزاب قانون اساسی لائيک کشور را کاملا محترم شمارد و درصدد تغيير ماھيت حکومت برنيايد.
هیچ دینی نباید دین رسمی باشد
سخنی بسيار رياکارانه است اگر بگوئيم:
"ما مدافع حقوق بشر ھستيم، اما بايد دين رسمی داشته باشيم"
اين سخنی است کاملا متناقض. ھيچ دينی، به رغم شمار پيروانش، نبايد به عنوان دين رسمی به شمار رود. می دانم که ٩٧ درصد ایرانیان مسلمان ھستند آي. ا اين بدين معناست که بايد دين رسمی داشته باشيم؟ نه! طی چھارده قرن دين موضوعی ممنوعه بوده است. به دليل تجربۀ کنونی رژيم اس(می، ما ناچاريم درباره اش بحث کنيم . ملت ما آن قدر زمـان از دست داده و رنج بـرده است که ديگـر طاقت زيستـن در کشـوری را ندارد که کم ترين ابھامی را در مورد موقعيت اديان حفظ کند. بنابراين، حکومت آيندۀ ايران دموکراتيک موجوديت ھمۀ اديان را تضمين می کند، اما از ھيچ يک از آنان نيز پشتيبانی نخواھد کرد. ايران در عين اين که اکثريتی مسلمان دارد، ديگر نبايد "دولتی مسلمان" به شمار رود.
اگر آزادی بیان از میان برود همه چیز از دست میرود
قدرمسلم فردی که علنا مورد حمله قرارگرفته بايد بتواند از خود دفاع کند. اما نسبت به ھر قانونی که بخواھد آزادی بيان را محدود کند، بسيار بدگمانم. در آمريکا ھنوز گروه ھای نژاد پرستی نظير "کوکلوکس کلان" وجود دارد و قانون اساسی آمريکا آزادی بيان آن ھا را تضمين می کند. اما اين بدين معنا نيست که آن ھا بی آزارند. مسلما آنھا خطرناک و زيان بارند.
اگر يک لحظه در دفــاع از آزادی بيــان تــرديد کنيم، يا بــه درستی اصولی که از آن ھا دفـاع می کنيم به طور ١٠٠ درصد مطمئن نيستيم يا رياکاری به خرج می دھيم. نمی توانم بگويم :
"از آزادی بيان دفاع می کنم، اما اين يا آن فکر را برنمی تابم "
تنھا چيزی که بر نمی تابم، برنتابيدن و عدم مدارا است. نبود مدارا، آغاز جنگ، شکنجه، تحقير، آغاز ديکتاتوری و سرکوب است. اگر آزادی بيان از ميان برود، ھمه چيز از دست می رود .
با اين حال، آزادی بيان نبايد بھانهای برای افترا و اھانت باشد. بديھی است که دادگستری بايد در مقابل حملات از شھروندان حمايت کند.