دیدگاه شاهزاده رضا پهلوی نسبت به حکومت پدرش محمد رضا پهلوی، آخرین پادشاه ایران، همواره یکی از مهمترین موضوعات در نظر ایرانیان آزادیخواه، بویژه مخالفان حکومت پادشاهی بوده است. بسیاری بر این باورند که با بررسی اینکه شاهزاده رضا پهلوی چگونه دوران پادشاهی پدر خود را قضاوت میکند میتوان تا حد زیادی شخصیت خود او را مورد قضاوت قرار داد. از همین رو، در بخش دوم از برترین سخنان شاهزاده رضا پهلوی به سراغ فصل دوم از کتاب زمان انتخاب یعنی «پدرم شاه ایران» خواهیم رفت؛ در این فصل از کتاب، آقای پهلوی عمدتا در مورد حکومت پدررش صحبت کرده است و در ادامه به مهمترین نکات آن خواهیم پرداخت.
برترین سخنان شاهزاده رضا پهلوی
همانطور که عنوان شد، در بخش دوم به سراغ فصل دوم کتاب زمان انتخاب خواهیم رفت به دیدگاه شاهزاده رضا پهلوی نسبت به حکومت پدرش خواهیم پرداخت. در قسمت اول از مجموعه مقالات برترین سخنان شاهزاده رضا پهلوی به سراغ فصل اول این کتاب رفته بودیم که بیشتر به بینش آقای پهلوی به دموکراسی پرداخته بود.
پدرم جامعە ايران را برای آزادی ھای سياسی پخته و آماده نمی دانست
با ھمۀ ترقی خواھیاش در زمينه ھای اجتماعی، پدرم جامعۀ ايران را برای آزادی ھای سياسی پخته و آماده نمیدانست. او به تقــدم توسعۀ اقتصادی بر دموکراسـی اعتقــاد داشت. ترس از حزب توده که قوی ترين حزب کشور بود، سبب شد که او بيش از پيش در فراگرد تصميم گيری شرکت کند. به اين ترتيب، رفته رفته، ھمۀ قدرت در دستان پدرم متمرکز شد. در چنين مواقعی، سود موفقيت ھا نصيب يک تن می شود. اما تنھا يک نفر نيز مسئول شکست ھا شناخته خواھد شد. با اين حال، نمی توان مسئوليت ھمۀ مشکلات ايران را طی سی و ھفت سال پادشاھی وی تنھا متوجۀ پدرم دانست. نه فقط چنين تلقیای غيرعادلانه است، بلکه چندان منطقی ھم نيست. مقامات ديگر در سطوح بالا ھم مرتکب اشتباھاتی شدند. آيا رژيم به حکومتی مقتدر بدل شده بود؟ اگرچه پاسخ دادن به اين پرسش برای من دشوار است، اما پاسخ من به آن "آری" است.
نبود آزادی سیاسی همه چیز را بر باد داد
ترازنامۀ اجتماعی پدرم بسيار مثبت بود، اما نبود آزادی ھای سياسی ھمۀ آن را به ھدر داد. از ميان اشتباھات بزرگ، به تشکيل نظام تک حزبی رستاخيز، درسال ١٩٧۵، اشاره می کنم. به اعتقاد من اين اشتباھی بنيادين بود و از اين بابت او و کسانی را که اين فکر را به پدرم پيشنھاد کرده بودند، سزاوار انتقاد می دانم.
ايدئولــوژی نـازی ھمــواره حس انزجار را در پـدر بزرگـم بر می انگيخت.
ايدئولــوژی نـازی ھمــواره حس انزجار را در پـدر بزرگـم بر می انگيخت. ـمیان او و جنبشھـــای ملی گرايانه يا اسلام گرایانه خاورميانه، که به ايدئولوژی ھای افراطی روی آورده بودند، ھيچ نقطۀ مشترکی وجود نداشت. اين اتھامی بی اساس و ساخته ذھن کسانی است که ھيچ اطلاعی از تاريخ ايران ندارند . در آغاز سدۀ بيستم کشور من با ٩٠ درصد بیسواد، عقب مانده بود. پدربزرگ من که در ١٩٢۶ به قدرت رسيد ساختارھای دولتی را ايجاد کرد که تا آن زمان وجود نداشت. يعنی يک دستگاه اداری متمرکز، يک ارتش مُدرن، راه آھن، پُست، دانشگاه و بيمارستان ھا از زمان کشف نفت در ايران، در سال ۱۹۰۷، اين کشور به عرصه رقابت دولتھای بزرگ تبديل شده بود.
به دليل قرارگرفتن در مرز ميان شرق و غرب، ايران ھم چنين بسيار فراتر از توان و امکاناتش نقشی راھبردی يافته بود. روسيه و انگلستان ھم نفوذی سنگين در کشور داشتند. برای مقابله با اين قيوميت دوگانه، ديگر دولتمردان بزرگ ايرانی پيش از او، ھمانند صدراعظم اميرکبير، ھمين ھدف را دنبال کرده بودند. پيگيری اين ھدف، دغدغۀ اصلی سياستمداران ايران تا اواسط سده بيستم بود.
بسيار پيش از آن که آمريکا وارد صحنه شود، ايران به فرانسه و آلمان روی آورده بود . در نيمۀ نخست سده بيستم، بسياری از سياستمداران ايران در فرانسه يا در کشورھای فرانسوی زبان آموزش ديده بودند.
در سوربون يا سن – سير نظير پدربزرگ مادریام، در سوئيس ھمانند پدرم يا در دانشگاه فرانسوی بيروت نظير اميرعباس ھويدا که بعدا به نخست وزيری رسيد. از آنجا که ايران فاقد مھندس بود، پدر بزرگم به مھندسين آلمانی رو آورده بود تا بتواند خطوط آھن سراسری کشور و زير ساخت ھايی را احداث کند که دولت انگلستان از ساختن شان سرباز می زد. اين دولت، که ھمواره مخالف شکل گيری نيروی دريايی ايران بود، مانع از فروش کشتی ھای نظامی ديگر کشورھای اروپايی به ايران می شد و در ١٩۴١، ھنگامی که انگلستان به ايران اعلام جنگ کرد نخستين اقدامش غرق کردن ناوگان نيروی دريايی ايران بود. اميدوارم بھتر متوجه شويد که ما چه نوع ھمکاری با آلمانی ھا داشتيم. تنھا انگيزۀ پدربزرگم دفاع از منافع ملی بود و اين ربطی به رژيم نازی نداشت. او با نوکرمنشی حاکمان پيشين ايران در قبال قدرت ھای بزرگ قطع رابطه کرده بود.
نیروهای نظامی باید به قانون اساسی وفادار باشند نه به رئیس حکومت
باید نظامی ساخت که در آن نیروهای نظامی در وهله نخست به قانون اساسی وفادار باشند که بالاتر از هر چیز است حتی بالاتر از رئیس حکومت، حال میخواهد پادشاه باشد یا رئیس جمهوری.
پدیده اسلامگرایی با خمینی آغاز شد
پديدۀ اسلام گرايی با خمينی آغاز شد. او رھبری مخالفان اصلاحات را در دست گرفته بود، به ويژه کسانی را که با حقوق زنان واصلاحات ارضی مخالف بودند. با اين حال، او ھنوز طرح يک انقلاب را در سر نداشت . پدرم چندين بار به ائتلاف مارکسيست ھا و اسلام گرايان يا به قول خودش به "ائتلاف منحوس ميان سرخ و سياه" اشاره کرده بود. در آن موقع بسياری سخن او را به سُخره گرفته بودند. زيرا چنين ائتلافی را غيرقابل درک می دانستند. با اين حال، حق با پدرم بود. در واقع محرک انقلاب اسلامی ھمين ائتلاف بود.
نیازی به زندگی کردن در کاخ ندارم
اگر تصميم گيری در اين باره به عھدۀ من باشد، يک سکونت گاه ساده را برخواھم گزيد. قدر مسلم رئيس دولت بايد در مراسم مختلف شرکت کند و ميھماندار ھمتايان خارجی اش باشد. برای اين ھا می توان بسته به مناسبت از کاخ استفاده کرد. اما من نيازی به زندگی کردن در کاخ ندارم. نمی خواھم پيوند خود را با مردم قطع کنم. می خواھم در کنار آنان زندگی کنم. برای ملاقات با مردم و گوش دادن به حرفھايشان دائما به اقصی نقاط کشور سفر خواھم کرد.
مدافع مردم در مقابل دولت خواهیم بود
اگر مردم يک نظام پادشاھی پارلمانی را برگزينند، مدافع آنان در نزد دولت خواھم بود . در دورۀ حکومت پدرم، شاه بالعکس حامی دولت در مقابل مردم شده بود. من پناھگاه مردم خواھم بود و جز اين عمل نخواھم کرد. اما فراموش نکنيم که دوره نيز متفاوت است و مردم ايران به تجربه بسيار آموخته اند.